برای سال 2019، ما این سوال را مطرح کردیم که یک روانشناس چیست؟ ما ده ها ورودی دریافت کردیم، با استاندارد بالا، اما روند داوری لذت بخش بود. دیدگاه های گوناگونی پدیدار شد و مثبت اندیشی نسل بعدی درخشید. بهترین مدخل ها، به نظر ما، خواننده را با استدلالی روشن و بدیع از طریق قطعه سوق داد. شواهدی از فکر وجود داشت، اما نه بیش از حد فکر کردن (ارزش را دارد که قطعه را در وب سایت ما بررسی کنید، " تلاش برای هوشمندانه به نظر رسیدن روش خوبی برای احمقانه به نظر رسیدن است ". ما از تنوع دیدگاهها در ارسالهای امسال شگفتزده شدیم. ما بینشهایی از روانشناسی بالینی، شغلی، پزشکی قانونی و مشاوره داشتیم که هر کدام حس منحصر به فردی از آنچه به «ساختن» روانشناسان کمک میکند، داشت.
در اینجا، کار پنج نفری را که به دنبال آن هستیم، به طور کامل (همراه با عکس های آنها و اطلاعات بیشتر در مورد آنها) ارائه می دهیم. ما همچنین از این فرصت استفاده کرده ایم و عصاره های ویرایش شده از هشت نویسنده دیگر را منتشر کرده ایم. موضوع ویژگیها و ارزشهای زیربنایی – وجه اشتراک ما به جای آنچه ما را متمایز میکند – موضوعی است که امیدواریم در طول سال به آن بازگردیم. همچنین ارزش تماشای ویدیوی انجمن روانشناسی بریتانیا " ما روانشناس هستیم " را دارد.
یافتن زمینه های مشترک در زمینه های تحقیقاتی و کاربردی
به عنوان یک فارغ التحصیل روانشناسی که در زمینه تحقیق کار می کنم، از خود پرسیده ام که آیا می توانم خودم را روانشناس بنامم. این می تواند احساس کند که این کلمه برای کسانی است که در محیط های بالینی تمرین می کنند و برای کاهش بیماری های روانی کار می کنند. اخیراً شنیدم که از یکی از دانشگاهیان تثبیت شده در روانشناسی پرسیده شده است: "می دانم که شما به نوعی روانشناس هستید و در توییتر خود را یک روانشناس می نامید، اما در واقع شما چیست؟"
مشخص کردن چیزی که یک روانشناس را می سازد دشوار است، زیرا طیف متنوعی از افراد در این حرفه وجود دارد: روانشناسان آموزشی، بالینی، تحقیقاتی، پزشکی قانونی، عصبی، روانشناسان ورزشی و غیره. این امر باعث میشود که وقتی با مردم درگیر میشویم، هویتهای حرفهای دقیق و واضح ارائه کنیم. علیرغم انجام کارهای بسیار متفاوت به صورت روزانه، من مایلم در مورد مشترکاتی که هم روانشناسان بالینی و هم پژوهشی را می سازند، فکر کنم.
قبل از شروع دوره لیسانس خود در روانشناسی، یکی از دوستان و دانشگاهیان به من توصیه کرد که «سوالات را مطرح کنم، پاسخ بدهم، استدلال های متضاد ارائه کنم، ادعاها را اثبات کنم، فرضیات را توضیح دهم». این توصیه ماهیت کنجکاو یک روانشناس را نشان می دهد و دقیقاً به من در مورد ماهیت پیچیده تحقیق هشدار می دهد. من به سرعت از مقالههای «کرکی» یاد گرفتم که بحثها تنها در صورتی مفید و سازنده خواهند بود که دقیق باشند. سوالات ما باید مشخص و قابل آزمون باشد، توضیحات ما بر اساس نظریه ها، روش ها، شرایط آزمون و تحلیل های دقیق باشد.
در تنظیمات کاربردی، دقت برای یافتن آنچه، برای چه کسی و چه زمانی کار میکند، کلیدی است. برای مثال، یک روانشناس که بر اساس رویکرد عصبی-رفتاری درمانی ارائه میکند، ممکن است ساختار مشوق بیمار را تغییر دهد و نحوه تأثیر آن بر بروز پرخاشگری یا انگیزه در صبح، در مقایسه با بعدازظهر یا عصر را ثبت کند. من فکر میکنم این دقت برای روانشناسان پژوهشی و کاربردی که پیچیدگیهای تفکر و رفتار انسان را بررسی میکنند، ضروری است.
با توجه به اینکه روانشناسی مطالعه رفتار انسان است، ممکن است بسیار بدیهی به نظر برسد که ما به تجربه انسانی اهمیت می دهیم. روانشناسان حرفه خود را وقف بهبود رفاه و کاهش علائم آسیب مغزی، زوال عقل، افسردگی، اضطراب و غیره می کنند. با این حال، برخی از معروفترین مطالعات در زمینه ما نشان دادهاند که روانشناسان برای یافتن پاسخ تلاشهای بیتوجهی میکنند. برای مثال، آزمایش زندان استنفورد زیمباردو و مطالعه دوقلوهای پنهان پیتر نوبائر، هر دو به مردم نشان دادند که روانشناسان عمیقاً مجذوب تجربه انسانی هستند، اما نتوانستند نشان دهند که ما به آن اهمیت می دهیم.
در حالی که این مطالعات در تاریخ ما هستند، من می توانم ببینم که حتی امروز ممکن است بلافاصله برای شرکت کنندگان آشکار نباشد که روانشناسان پژوهشی به آن اهمیت می دهند. به عنوان مثال، انگیزه پروژه اخیر ما این بود که بفهمیم کودکان چگونه رفتار خود را تنظیم می کنند و عشق به یادگیری را در خود پرورش می دهند. تیم ما ساعتها در یک زمان در طول هفتهها و ماهها در مورد چگونگی حمایت از کودکان با این مهارتها و چگونگی آزمایش اینکه چه چیزی واقعاً کار میکند، متحیر بود. با این حال، هنگام مشاهده مشاهدات کلاسی، پروتکل تحقیق از من خواست که از تعامل با کودکان اجتناب کنم. وقتی کارکردهای اجرایی را ارزیابی میکردم، باید از انحراف از فیلمنامه اجتناب میکردم تا به طور کامل با بچهها گفتگو کنم. در نتیجه، معلمان ممکن است بیشتر ما را عینی، صبور، کامل و سیستماتیک توصیف کنند. ما این چیزها هستیم با این حال، من فکر میکنم بخشی از چیزی که باعث میشود یک روانشناس، عمیقاً به تجربیات انسانی اهمیت دهد و همزمان این توانایی را داشته باشد که رویکردی مستقل و علمی به کار خود داشته باشد.
این نگرش مراقبتی اغلب روانشناسان را به طرح سؤالات پیشرونده سوق می دهد، مانند: چگونه می توانیم از اقدام علیه تغییرات آب و هوایی حمایت کنیم؟ چگونه می توانیم شهروندان را در فعالیت های اجتماعی مشارکت دهیم؟ چگونه می توانیم از فناوری در پیشگیری از بیماری های روانی استفاده کنیم؟ برای من، پیشرو بودن به معنای اتخاذ تصمیمات انطباقی برای بهبود آینده است. برای یک روانشناس در عمل بالینی یا کاربردی، این به معنای تجسم یک فرد با توجه به پتانسیل کامل او و داشتن مهارت های لازم برای تبدیل آن بینش به واقعیت است. جنبش علم باز همچنین نشان داده است که روانشناسان می خواهند از اصول علمی حمایت کنند و اطلاعات معتبر تولید کنند: به دنبال یک پایگاه محکم برای راه حل های مترقی هستند.